قدرت هاي بزرگ Great powers
قدرت هاي بزرگ قدرتمندترين دولت هاي نظام بين الملل هستند. اين قدرت ها از آن جا كه ذخاير عظيم منابع شان به آن ها اجازه مي دهد در عرصه هاي مختلف رفتار بين المللي بيش از اندازه فعال باشند مورد علاقه آن دسته از
نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب
مترجم: عليرضا طيب
قدرت هاي بزرگ قدرتمندترين دولت هاي نظام بين الملل هستند. اين قدرت ها از آن جا كه ذخاير عظيم منابع شان به آن ها اجازه مي دهد در عرصه هاي مختلف رفتار بين المللي بيش از اندازه فعال باشند مورد علاقه آن دسته از پژوهندگان روابط بين الملل هستند كه به مطالعه ي ستيز و جنگ هاي بين المللي، اقتصاد سياسي بين الملل، و سازمان هاي بين المللي مي پردازند. اين دولت ها نه تنها قدرتمندترين بلكه فعال ترين بازيگران بين المللي هم هستند.
بررسي كنندگان ستيزها و جنگ هاي بين المللي از آن رو به قدرت هاي بزرگ علاقه مندند كه احتمال به راه انداختن جنگ، مداخله در ستيزهاي موجود، مشاركت در اتحادهاي نظامي، تدارك جنگ افزار براي طرف هاي متخاصم، و شركت در راه حل هاي پس از جنگ در مورد آن ها بيش از ديگر بازيگران است. از جمله تبيين هاي ارائه شده براي اين تمايل فزون تر قدرت هاي بزرگ به فعاليت هاي نظامي اين است كه تنها آن ها داراي توانايي قدرت نمايي در دوردست ها هستند. قدرت هاي كوچك هم شايد داراي نيات جنگ طلبانه اي هم پايه قدرت هاي بزرگ باشند ولي از آن جا كه توانايي اعزام نيروهاي شان را به بحران ها و جنگ هاي دوردست ندارند قادر به عملي ساختن نيات خود نيستند. در عين حال، قدرت هاي بزرگ به دليل توانايي هاي گسترده اي كه دارند احتمال بيش تري دارد كه سبب بروز معماي امنيت شوند. در نتيجه، احتمال بيش تري وجود دارد كه آماج تجاوزگري ديگر دولت ها قرار گيرند. خود اين قدرت ها هم دلايل قوي تري دارند كه نسبت به اقدامات ديگر دولت ها بر ضد خودشان بدگمان باشند و از همين رو انگيزه بيش تري دارند كه براي آن كه بعداً آماج دشمني طرف هاي متخاصم قرار نگيرند هر طور كه مايل اند در ستيزها مداخله كنند. شگفت نيست كه بسياري از نظريه هاي مربوط به ستيز بين المللي (ـــ واقع گرايي، نظريه جابه جايي قدرت) آگاهانه توجه خود را به قدرت هاي بزرگ معطوف ساخته اند.
بررسي كنندگان اقتصاد سياسي بين الملل هم علاقه ي شديدي به قدرت هاي بزرگ دارند. يكي از مؤلفه هايي كه مستقيم يا غيرمستقيم در موقعيت قدرت هاي بزرگ نقش دارد برخورداري آن ها از يك اقتصاد داخلي بزرگ است. از همين رو همواره قدرت هاي بزرگ از جمله ثروتمندترين دولت هاي نظام بين الملل هستند. آن ها بيش از حد درگير تجارت بين الملل هستند و منبع اصلي سرمايه گذاري مستقيم خارجي به شمار مي روند. بيش تر كمك هاي خارجي را قدرت هاي بزرگ مي پردازند و همين آن ها را به منبع ديگري از سرمايه خارجي مبدل مي سازد. به ويژه يكي از قدرت هاي بزرگ يعني ايالات متحده بيش از نيمي از مجازات هاي تجاري را كه پس از جنگ جهاني دوم در نظام بين الملل به اجرا درآمده مقرر داشته است. اين فعاليت قدرت هاي بزرگ به هيچ وجه مايه ي شگفتي پژوهندگان اقتصاد سياسي نيست. مدل هاي گرانشي موفق ترين ابزارهاي پيش بيني اقتصاد سنجي هستند که علاقمندان به پيش بيني ميزان فعاليت تجاري هر دولت مي توانند به كار گيرند. اين مدل ها حجم اقتصاد دولت، اندازه ي جمعيت آن، و ثروت آن را (برحسب سرانه ي ناخالص ملي) نيرومندترين شاخص هاي پيش بيني كننده ي سطوح تجاري مي دانند. قدرت هاي بزرگ در اين هر سه زمينه جلوتر از بيش تر ديگر دولت ها هستند يعني داراي بزرگترين اقتصادها، بزرگ ترين جمعيت ها و عموماً نيز بالاترين سطوح ثروت هستند. همين حضور بيش از اندازه آن ها در تبادلات بين المللي است كه اهرم قدرتي در اختيارشان مي گذارد تا مجازات هايي را كه مقرر مي دارند مؤثرتر از مجازات هاي احتمالي مقررشده از سوي دولت هاي فقيرتر سازند. بدين ترتيب، همان ويژگي هايي كه يك دولت را به قدرتي بزرگ مبدل مي سازد حضور آن را در بازارهاي بين المللي نيز تقويت مي كند و متقابلاً طيف وسيعي از ديگر رفتارهاي اقتصاد بين المللي آن را هم قوي تر مي سازد.
پژوهندگان سازمان هاي بين المللي هم توجه قابل ملاحظه اي به قدرت هاي بزرگ دارند. علت اين امر آن است كه قدرت هاي بزرگ اصلي ترين بازيگران در زمينه تشكيل و حفظ بيش تر سازمان هاي بين المللي جهان هستند. جامعه ي ملل حاصل مذاكرات قدرت هاي بزرگ در كنفرانس صلح پاريس بود كه به جنگ جهاني اول پايان بخشيد. تشكيل سازمان ملل متحد هم در زماني كه جنگ جهاني دوم به پايان خود نزديك مي شد بين قدرت هاي بزرگ هم پيمان به مذاكره گذاشته شد. شوراي امنيت سازمان ملل در زمينه ي عضويت كشورها در سازمان ملل، فعاليت هاي صلح باني و تصميم گيري درباره ي اجازه دادن به دولت هاي عضو براي توسل به زور نفوذ فوق العاده اي دارد. اين واقعيت كه پنج عضو دائمي شوراي امنيت (چين، فرانسه، انگلستان، روسيه و ايالات متحده) همگي در سطح گسترده جزو قدرت هاي بزرگ به شمار مي آيند به روشني نفوذ قدرت هاي بزرگ را در سازمان ملل آشكار مي سازد. اين اعضاي دائمي قادرند هر قطعنامه اي را كه به شوراي امنيت ارائه مي شود وتو كنند و بنابراين مي توانند جلوي اقدام سازمان ملل را بگيرند.
وجود و رفتارهاي قدرت هاي بزرگ به پژوهندگان سازمان هاي ين المللي كمك مي كند تا مشكلات نظري خودشان را حل كنند. به طور مشخص، تشكيل سازمان هاي بين المللي و نيز استمرار موجوديت آن ها جزو ارزش هاي عمومي بين المللي اعضاي نظام بين الملل قلمداد مي شود. مشكل مصالح جمعي اين است كه همه ي آنان كه از وجود اين مصالح بهره مي برند قطع نظر از اين كه سهمي در تأمين آن ها داشته باشند يا نه مي توانند از وجود مصالح جمعي بهره مند شوند. در نتيجه هر دولت به اين صرافت مي افتد كه زحمتي به خود ندهد و بگذارد ديگران هزينه هاي تشكيل سازمان هاي بين المللي را بپردازند. يكي از مكاتب انديشه هاي موسوم به نظريه ي ثبات مبتني بر چيرگي مي گويد ممكن است برخي قدرت هاي بزرگ نقش بازيگران ممتاز را بازي كنند يعني بازيگراني كه منابع عظيم شان به آن ها اجازه مي دهد هزينه هاي تأمين مصالح جمعي براي همه را به گردن بگيرند. بدين ترتيب نظريه پردازان ثبات مبتني بر چيرگي، فعاليت قدرت هاي بزرگ در تشكيل سازمان هاي بين المللي را مصداقي براي بازيگران ممتاز مي دانند كه مشكل اقدام جمعي بين المللي را برطرف مي سازد.
پژوهشگران مختلف فهرست هاي گوناگوني از دولت هايي به دست داده اند كه خودشان آن ها را قدرت هاي بزرگ به شمار مي آورند. سينگر و اسمال در طرح «همبسته هاي جنگ» با مبنا قرار دادن اتفاق نظر دانشمندان علوم سياسي، تاريخ دانان و محققان نظامي، قدرت هاي بزرگ (يا به قول خودشان قدرت هاي اصلي) را مشخص مي سازند. در فهرست آن ها اين دولت ها به عنوان قدرت هاي بزرگ برشمرده مي شوند: امپراتوري اتريش (و بعدها امپراتوري اتريش-مجارستان، 1918-1816)، جمهوري خلق چين (از 1950 به بعد)، فرانسه (1940-1816 و از 1945 به بعد)، آلمان (و پيش از آن پروس، 1918-1816، 1945-1925 و از 1990 به بعد)، انگلستان (از 1816 به بعد)، ايتاليا (1943-1860)، ژاپن (1945-1895 و از 1990 به بعد)، روسيه و سپس اتحاد جماهير شوروي و دوباره روسيه (1917-1816 و از 1922 به بعد) و ايالات متحده (1898 به بعد). ميرشايمر (Mersheimer 2001) بر اساس برداشتي كه از توانايي قدرت هاي بزرگ براي اعلام جنگ هاي طولاني بر ضد قوي ترين دولت نظام دارد آن ها را مشخص مي سازد. فهرست او از اين قرار است: امپراتوري اتريش (و سپس امپراتوري اتريش-مجارستان 1918-1792)، جمهوي خلق چين (2000-1991)، فرانسه (1940-1792)، آلمان (و پيش از آن پروس، 1945 -1792)، انگلستان ( 1945-1792)، ايتاليا (1943-1861)، ژاپن (1945-1895)، روسيه و سپس اتحاد جماهير شوروي و دوباره روسيه (2000-1898). و ايالات متحده (2000 -1898). گرچه فهرست ميرشامير از بسياري جهات به فهرست طرح همبسته هاي جنگ شباهت دارد ولي بين آن ها مشخصاً از لحاظ دو خُرده نظام قدرت هاي بزرگ پس از جنگ جهاني دوم تفاوت هاي مهمي وجود دارد.
برخي دانشمندان درباره ي توجه شايع پژوهشگران روابط بين الملل به قدرت هاي بزرگ هشدار داده اند. براي نمونه نيومن (Neuman 1998) معتقد است تأكيد بر فعاليت قدرت هاي بزرگ در پژوهش هاي روابط بين الملل منجر به طرح نظريه هايي مي شود كه تناسبي با جهان در حال توسعه ندارند يا تناسب ناچيزي با آن دارند. گرايش به تأكيد بر قدرت هاي بزرگ منجر به اروپا محوري مي شود و به همراه آن مشكلاتي چون ناتواني از شناخت رفتار بين المللي دولت هايي كه جزو قدرت هاي بزرگ نيستند و رفتار دولت هاي جهان سوم و نيز تأكيد بيش از حد بر ستيز بين المللي به بهاي عدم تحليل ستيزهاي داخلي و ناتواني از درك علت توسعه نيافتگي برخي از دولت هاي در حال توسعه بروز مي كند. آنان كه از تأكيد بيش از حد بر قدرت هاي بزرگ انتقاد مي كنند نسبت به همه پژوهش هاي ناظر بر قدرت هاي بزرگ بدبين نيستند بلكه از پژوهشگراني كه توجه شان عمدتاً معطوف به قدرت هاي بزرگ است مي خواهند تا از خود بپرسند آيا نظريه ها و پژوهش هاي ناظر بر قدرت هاي بزرگ در مورد ديگر انواع دولت ها نيز موضوعيت دارد يا نه.
قطع نظر از اختلاف نظر پژوهشگران در اين باره كه كدام دولت ها جزو قدرت هاي بزرگ هستند و به رغم انتقاداتي كه از تأكيد بيش از حد بر قدرت هاي بزرگ در پژوهش هاي روابط بين الملل به عمل آمده است قدرت هاي بزرگ همچنان جزو فعال ترين اعضاي نظام بين الملل هستند و از همين رو همواره مورد توجه خاص پژوهندگان روابط بين الملل خواهند بود.
ـــ ابرقدرت؛ اتفاق قدرت ها؛ قدرت ميانه حال؛ گروه هشت
-1998 Neuman,S.G.International Relations Theory and the Third World,New York:St Martin's Press.
-1972 Singer,J.D.and Small,M.The Wages of War,New York:John Wiley & Sons
داگلاس ليمكه
منبع مقاله:
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.
بررسي كنندگان ستيزها و جنگ هاي بين المللي از آن رو به قدرت هاي بزرگ علاقه مندند كه احتمال به راه انداختن جنگ، مداخله در ستيزهاي موجود، مشاركت در اتحادهاي نظامي، تدارك جنگ افزار براي طرف هاي متخاصم، و شركت در راه حل هاي پس از جنگ در مورد آن ها بيش از ديگر بازيگران است. از جمله تبيين هاي ارائه شده براي اين تمايل فزون تر قدرت هاي بزرگ به فعاليت هاي نظامي اين است كه تنها آن ها داراي توانايي قدرت نمايي در دوردست ها هستند. قدرت هاي كوچك هم شايد داراي نيات جنگ طلبانه اي هم پايه قدرت هاي بزرگ باشند ولي از آن جا كه توانايي اعزام نيروهاي شان را به بحران ها و جنگ هاي دوردست ندارند قادر به عملي ساختن نيات خود نيستند. در عين حال، قدرت هاي بزرگ به دليل توانايي هاي گسترده اي كه دارند احتمال بيش تري دارد كه سبب بروز معماي امنيت شوند. در نتيجه، احتمال بيش تري وجود دارد كه آماج تجاوزگري ديگر دولت ها قرار گيرند. خود اين قدرت ها هم دلايل قوي تري دارند كه نسبت به اقدامات ديگر دولت ها بر ضد خودشان بدگمان باشند و از همين رو انگيزه بيش تري دارند كه براي آن كه بعداً آماج دشمني طرف هاي متخاصم قرار نگيرند هر طور كه مايل اند در ستيزها مداخله كنند. شگفت نيست كه بسياري از نظريه هاي مربوط به ستيز بين المللي (ـــ واقع گرايي، نظريه جابه جايي قدرت) آگاهانه توجه خود را به قدرت هاي بزرگ معطوف ساخته اند.
بررسي كنندگان اقتصاد سياسي بين الملل هم علاقه ي شديدي به قدرت هاي بزرگ دارند. يكي از مؤلفه هايي كه مستقيم يا غيرمستقيم در موقعيت قدرت هاي بزرگ نقش دارد برخورداري آن ها از يك اقتصاد داخلي بزرگ است. از همين رو همواره قدرت هاي بزرگ از جمله ثروتمندترين دولت هاي نظام بين الملل هستند. آن ها بيش از حد درگير تجارت بين الملل هستند و منبع اصلي سرمايه گذاري مستقيم خارجي به شمار مي روند. بيش تر كمك هاي خارجي را قدرت هاي بزرگ مي پردازند و همين آن ها را به منبع ديگري از سرمايه خارجي مبدل مي سازد. به ويژه يكي از قدرت هاي بزرگ يعني ايالات متحده بيش از نيمي از مجازات هاي تجاري را كه پس از جنگ جهاني دوم در نظام بين الملل به اجرا درآمده مقرر داشته است. اين فعاليت قدرت هاي بزرگ به هيچ وجه مايه ي شگفتي پژوهندگان اقتصاد سياسي نيست. مدل هاي گرانشي موفق ترين ابزارهاي پيش بيني اقتصاد سنجي هستند که علاقمندان به پيش بيني ميزان فعاليت تجاري هر دولت مي توانند به كار گيرند. اين مدل ها حجم اقتصاد دولت، اندازه ي جمعيت آن، و ثروت آن را (برحسب سرانه ي ناخالص ملي) نيرومندترين شاخص هاي پيش بيني كننده ي سطوح تجاري مي دانند. قدرت هاي بزرگ در اين هر سه زمينه جلوتر از بيش تر ديگر دولت ها هستند يعني داراي بزرگترين اقتصادها، بزرگ ترين جمعيت ها و عموماً نيز بالاترين سطوح ثروت هستند. همين حضور بيش از اندازه آن ها در تبادلات بين المللي است كه اهرم قدرتي در اختيارشان مي گذارد تا مجازات هايي را كه مقرر مي دارند مؤثرتر از مجازات هاي احتمالي مقررشده از سوي دولت هاي فقيرتر سازند. بدين ترتيب، همان ويژگي هايي كه يك دولت را به قدرتي بزرگ مبدل مي سازد حضور آن را در بازارهاي بين المللي نيز تقويت مي كند و متقابلاً طيف وسيعي از ديگر رفتارهاي اقتصاد بين المللي آن را هم قوي تر مي سازد.
پژوهندگان سازمان هاي بين المللي هم توجه قابل ملاحظه اي به قدرت هاي بزرگ دارند. علت اين امر آن است كه قدرت هاي بزرگ اصلي ترين بازيگران در زمينه تشكيل و حفظ بيش تر سازمان هاي بين المللي جهان هستند. جامعه ي ملل حاصل مذاكرات قدرت هاي بزرگ در كنفرانس صلح پاريس بود كه به جنگ جهاني اول پايان بخشيد. تشكيل سازمان ملل متحد هم در زماني كه جنگ جهاني دوم به پايان خود نزديك مي شد بين قدرت هاي بزرگ هم پيمان به مذاكره گذاشته شد. شوراي امنيت سازمان ملل در زمينه ي عضويت كشورها در سازمان ملل، فعاليت هاي صلح باني و تصميم گيري درباره ي اجازه دادن به دولت هاي عضو براي توسل به زور نفوذ فوق العاده اي دارد. اين واقعيت كه پنج عضو دائمي شوراي امنيت (چين، فرانسه، انگلستان، روسيه و ايالات متحده) همگي در سطح گسترده جزو قدرت هاي بزرگ به شمار مي آيند به روشني نفوذ قدرت هاي بزرگ را در سازمان ملل آشكار مي سازد. اين اعضاي دائمي قادرند هر قطعنامه اي را كه به شوراي امنيت ارائه مي شود وتو كنند و بنابراين مي توانند جلوي اقدام سازمان ملل را بگيرند.
وجود و رفتارهاي قدرت هاي بزرگ به پژوهندگان سازمان هاي ين المللي كمك مي كند تا مشكلات نظري خودشان را حل كنند. به طور مشخص، تشكيل سازمان هاي بين المللي و نيز استمرار موجوديت آن ها جزو ارزش هاي عمومي بين المللي اعضاي نظام بين الملل قلمداد مي شود. مشكل مصالح جمعي اين است كه همه ي آنان كه از وجود اين مصالح بهره مي برند قطع نظر از اين كه سهمي در تأمين آن ها داشته باشند يا نه مي توانند از وجود مصالح جمعي بهره مند شوند. در نتيجه هر دولت به اين صرافت مي افتد كه زحمتي به خود ندهد و بگذارد ديگران هزينه هاي تشكيل سازمان هاي بين المللي را بپردازند. يكي از مكاتب انديشه هاي موسوم به نظريه ي ثبات مبتني بر چيرگي مي گويد ممكن است برخي قدرت هاي بزرگ نقش بازيگران ممتاز را بازي كنند يعني بازيگراني كه منابع عظيم شان به آن ها اجازه مي دهد هزينه هاي تأمين مصالح جمعي براي همه را به گردن بگيرند. بدين ترتيب نظريه پردازان ثبات مبتني بر چيرگي، فعاليت قدرت هاي بزرگ در تشكيل سازمان هاي بين المللي را مصداقي براي بازيگران ممتاز مي دانند كه مشكل اقدام جمعي بين المللي را برطرف مي سازد.
پژوهشگران مختلف فهرست هاي گوناگوني از دولت هايي به دست داده اند كه خودشان آن ها را قدرت هاي بزرگ به شمار مي آورند. سينگر و اسمال در طرح «همبسته هاي جنگ» با مبنا قرار دادن اتفاق نظر دانشمندان علوم سياسي، تاريخ دانان و محققان نظامي، قدرت هاي بزرگ (يا به قول خودشان قدرت هاي اصلي) را مشخص مي سازند. در فهرست آن ها اين دولت ها به عنوان قدرت هاي بزرگ برشمرده مي شوند: امپراتوري اتريش (و بعدها امپراتوري اتريش-مجارستان، 1918-1816)، جمهوري خلق چين (از 1950 به بعد)، فرانسه (1940-1816 و از 1945 به بعد)، آلمان (و پيش از آن پروس، 1918-1816، 1945-1925 و از 1990 به بعد)، انگلستان (از 1816 به بعد)، ايتاليا (1943-1860)، ژاپن (1945-1895 و از 1990 به بعد)، روسيه و سپس اتحاد جماهير شوروي و دوباره روسيه (1917-1816 و از 1922 به بعد) و ايالات متحده (1898 به بعد). ميرشايمر (Mersheimer 2001) بر اساس برداشتي كه از توانايي قدرت هاي بزرگ براي اعلام جنگ هاي طولاني بر ضد قوي ترين دولت نظام دارد آن ها را مشخص مي سازد. فهرست او از اين قرار است: امپراتوري اتريش (و سپس امپراتوري اتريش-مجارستان 1918-1792)، جمهوي خلق چين (2000-1991)، فرانسه (1940-1792)، آلمان (و پيش از آن پروس، 1945 -1792)، انگلستان ( 1945-1792)، ايتاليا (1943-1861)، ژاپن (1945-1895)، روسيه و سپس اتحاد جماهير شوروي و دوباره روسيه (2000-1898). و ايالات متحده (2000 -1898). گرچه فهرست ميرشامير از بسياري جهات به فهرست طرح همبسته هاي جنگ شباهت دارد ولي بين آن ها مشخصاً از لحاظ دو خُرده نظام قدرت هاي بزرگ پس از جنگ جهاني دوم تفاوت هاي مهمي وجود دارد.
برخي دانشمندان درباره ي توجه شايع پژوهشگران روابط بين الملل به قدرت هاي بزرگ هشدار داده اند. براي نمونه نيومن (Neuman 1998) معتقد است تأكيد بر فعاليت قدرت هاي بزرگ در پژوهش هاي روابط بين الملل منجر به طرح نظريه هايي مي شود كه تناسبي با جهان در حال توسعه ندارند يا تناسب ناچيزي با آن دارند. گرايش به تأكيد بر قدرت هاي بزرگ منجر به اروپا محوري مي شود و به همراه آن مشكلاتي چون ناتواني از شناخت رفتار بين المللي دولت هايي كه جزو قدرت هاي بزرگ نيستند و رفتار دولت هاي جهان سوم و نيز تأكيد بيش از حد بر ستيز بين المللي به بهاي عدم تحليل ستيزهاي داخلي و ناتواني از درك علت توسعه نيافتگي برخي از دولت هاي در حال توسعه بروز مي كند. آنان كه از تأكيد بيش از حد بر قدرت هاي بزرگ انتقاد مي كنند نسبت به همه پژوهش هاي ناظر بر قدرت هاي بزرگ بدبين نيستند بلكه از پژوهشگراني كه توجه شان عمدتاً معطوف به قدرت هاي بزرگ است مي خواهند تا از خود بپرسند آيا نظريه ها و پژوهش هاي ناظر بر قدرت هاي بزرگ در مورد ديگر انواع دولت ها نيز موضوعيت دارد يا نه.
قطع نظر از اختلاف نظر پژوهشگران در اين باره كه كدام دولت ها جزو قدرت هاي بزرگ هستند و به رغم انتقاداتي كه از تأكيد بيش از حد بر قدرت هاي بزرگ در پژوهش هاي روابط بين الملل به عمل آمده است قدرت هاي بزرگ همچنان جزو فعال ترين اعضاي نظام بين الملل هستند و از همين رو همواره مورد توجه خاص پژوهندگان روابط بين الملل خواهند بود.
ـــ ابرقدرت؛ اتفاق قدرت ها؛ قدرت ميانه حال؛ گروه هشت
خواندني هاي پيشنهادي
-2001 Mearsheimer,J.The Tragedy of Great Power Politics,New York:Norton.-1998 Neuman,S.G.International Relations Theory and the Third World,New York:St Martin's Press.
-1972 Singer,J.D.and Small,M.The Wages of War,New York:John Wiley & Sons
داگلاس ليمكه
منبع مقاله:
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}